منِ معمولی …
۰
فهمیدهام که معمولی بودن شجاعت میخواهد. آدم اگر یاد بگیرد معمولی باشد، نه نقاشی را میگذارد کنار، نه دماغش اگر معمولی است را عمل میکند، نه غصه میخورد که ماشینش معمولی است، نه حق غذا خوردن در یک سری از رستورانهای معمولی را از خودش میگیرد، نه حق لبخند زدن به یک سری آدمها را، نه حق پوشیدن یک سری لباسها را. حقیقت این است که “ترین“ها همیشه در هراس زندگی میکنند. هراس هبوط (سقوط) در لایهی آدمهای “معمولی”. و این هراس میتواند حتی لذت زندگی، نوشتن، درس خواندن، نقاشی کشیدن، ساز زدن، خوردن، نوشیدن و پوشیدن را از دماغشان…









